Web Analytics Made Easy - Statcounter

پایگاه خبری جماران: آیت الله رضا استادی مقدم تهرانی مشهور به «رضا استادی»، در سال ۱۳۱۶ش در تهران متولد شد،  وی تحصیلات حوزوی را از ۱۶ سالگی در مدرسه مروی و مسجد امین الدوله بازار تهران آغاز کرد. عبدالکریم حق‌شناس و احمد مجتهدی تهرانی از اساتید وی در تهران بوده‌اند. استادی در سال ۱۳۳۶ش، به همراه سید محسن خرازی وارد حوزه علمیه قم شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سطوح عالی حوزه را نزد عالمانی چون آیات: محمد شاه‌آبادی، احمد آذری قمی، ابوالقاسم خزعلی، حسین نوری همدانی، ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی به اتمام رساند و در درس خارج فقه و اصول حضرات آیات: سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد محقق داماد، سید کاظم شریعتمداری، محمدعلی اراکی و سید موسی شبیری زنجانی شرکت کرد. وی مدت کوتاهی را در نجف گذراند ‌و در درس برخی از مراجع حضور یافت.

ایشان پس از واقعه فیضیه در سال ۱۳۴۲ش، به مسائل روز می‌پرداخت و از امام خمینی تجلیل می‌کرد. وی از امضاکنندگان اعلامیه اعتراضی به دستگیری امام خمینی خطاب به هیئت دولت بود.

هم اکنون در حوزه علمیه قم تدریس می‌کند و به فعالیت‌های‌ علمی‌، پژوهشی‌ و تبلیغی‌ اشتغال ‌دارد.

آیت الله استادی، فردی پرکار در زمینه تألیف و تحقیق شناخته می‌شود؛ کتاب‌های وی بیش از ۱۰۰ اثر‌ و تعداد مقالاتش بیش از ۱۵۰ مورد ذکر شده است. آثار او را می‌توان به سه دستۀ تألیف، تصحیح و فهرست‌نگاری تقسیم کرد.

مشروح گفت‌وگو با آیت‌الله رضا استادی را در ادامه می‌خوانید:

 لطفاً ابتدا دربارۀ اصل اجازه و وکالت و کارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که با استفاده از اجازه و وکالت صورت می­‌گیرد، توضیح دهید.

بسم الله الرحمن الرحیم. دربارۀ این موضوع، از جهات مختلف می‌توان صحبت کرد. از گذشته و به‌خصوص در 300سال اخیر، در حوزه‌های علمیه چند نوع اجازه رسم بود:

1. اجازه اجتهاد: یکی از اجازات، اجازه اجتهاد بود که از سوی کسی صادر می‌شد که خودش از بزرگان فقهای امت بود. او به شخصی اجازه اجتهاد می‌داد تا مردم اطمینان پیدا کنند که آن شخص به درجه اجتهاد رسیده است. این اجازه به‌ویژه در زمانی که ارتباطات فعلی نبود، اهمیت فراوانی داشت. برای مثال مردم نمی‌توانستند به‌طور مستقیم خدمت شیخ انصاری برسند و با ایشان در ارتباط باشند. وقتی شیخ انصاری کسی را به ایران می‌فرستاد، یک نامه می‌نوشت و اجتهاد آن شخص را تصدیق می‌کرد تا او بتواند در آن منطقه در کارهایی که نیاز به مجتهد است دخالت کند.

 2. اجازۀ روایت: خیلی‌ها علاقمند بودند جزو روات محسوب شوند و می‌گفتند: با این‌که روایات در کتب اربعه موجود است و می‌توانیم به طور مستقیم به خود کتاب­ها مراجعه و از آن نقل کنیم، ولی در این صورت دیگر خودمان راوی نیستیم. لذا برای این‌که خودشان هم از روات باشند، از خودشان تا صاحب مثلاً کافی یک سلسله را ذکر می‌کردند؛ مانند این‌که من از استادم، او از استادش تا.... صاحب کافی چنین نقل کرده است. سلسله سند را ذکر می‌کردند. این اجازه روایت هم از قرن سوم و چهارم و بلکه زودتر بسیار رسم بوده است و غیر از این‌که عرض کردم، فواید دیگری هم داشت که در جای خودش گفته شده است. البته گاهی می‌گویند که این اجازه‌های روایی هیچ فایده‌ای ندارد و بود و نبود آن فرقی ندارد. برخی نیز معتقدند اجازه روایت جنبه تبرکی دارد و برای استفاده‌های جنبی آن را دنبال می‌کردند.

 3. نوع دیگر، اجازه در امور حسبیه: مراجع و مجتهدین برای انجام کارهایی که روی زمین مانده و مجتهدین جامع­الشرایط باید آن را انجام دهند، به افرادی اجازه می‌دادند که در محدوده معینی در امور دخالت و تصرف کنند.

4. قِسم دیگر اجازه گرفتن وجوهات و سهم امام و مصرف آن در اعاشه خودش و امور دینی و رساندن به خود اجازه‌دهنده است. این موضوع امر جدیدی است و در سابق اصلاً اینگونه نبود؛ چون مراجعۀ مالی مردم آنقدر زیاد نبوده است، در نامه‌های متعددی در آثار علما هست که وقتی کسی را از نجف به شهرهای ایران مانند کرمانشاه، همدان، تهران، کاشان می‌فرستادند، در نامه می‌نوشتند که به او کمک کنید. خودشان توان کمک‌کردن نداشتند، خطاب به مردم می‌نوشتند که وجود ایشان را مغتنم بشمارید و کمک کنید.

5. قِسم دیگر بحث وکالت است که شاید معنای وسیع‌تری از اجازه داشته باشد؛ یعنی کسانی هستند که از امام اجازه دارند ولی نمی‌توان گفت که وکیل هستند. معمولاً در جایی عنوان «وکیل» به‌کار می‌رود که توسعه‌ای داشته باشد؛ مثلاً حضرت امام یا آقایان دیگر در نوشته خود، طوری بنویسند که از آن وکالت فهمیده شود که این آقا در اموری اختیاراتی دارد.

در هر صورت این چند نوع اجازه در حوزه‌ها بود؛ پرسشی که اینجا مطرح است این است که آیا خود حضرت امام از این اجازات استفاده کرده است؟ یعنی آیا ایشان از کسی اجازه اجتهاد و روایت گرفته است یا به نمایندگی از جانب کسی در امور حسبیه دخالت کرده است و یا مثلا از کسی وجوهات را بگیرد و مصرف کند؟

 در پاسخ باید گفت از آثار ایشان، فقط اجازه روایت را می‌توان سراغ گرفت، ولی اجازه اجتهاد و امور حسبیه نداشته اند، این هم جای تردید ندارد که امام در ایام جوانی در نخستین کتاب‌هایی که تألیف کرده است، به این فکر بوده است که طبق رسم، در کتاب روایی مانند شرح چهل حدیث، بهتر است که اجازه داشته باشد؛ ولذا در همان جوانی از چند نفر از علما اجازه روایی گرفته است، که این اجازه‌ها در آغاز کتاب شرح چهل حدیث  موجود است. حضرت امام از مرحوم شیخ عباس قمی، سیدمحسن امین (صاحب اعیان الشیعه) آقای دهکردی (که از علمای بزرگ اصفهان بود و گاهی به قم می‌آمد و اجازۀ امام در یکی از همان سفرها گرفته شده است) و شیخ محمدرضا اصفهانی (که هم‌مباحثه و هم‌دوره شیخ عبدالکریم حائری بود) اجازه گرفته است. نمی‌دانم ایشان از شیخ عبدالکریم حائری هم اجازه گرفته است یا نه.

خود ایشان در ابتدای شرح چهل حدیث این چهار اجازه را بیان کرده است که همه آنها با دو واسطه به شیخ انصاری می‌رسد؛ یعنی حضرت امام از طرف شیخ انصاری تا صاحب کافی سلسله روات را نقل کرده است. البته بعد از نقل این چهار اجازه گفته است که ما طرق دیگری هم داریم که (شاید برای اختصار یا هر دلیل دیگری) آن را ترک کردیم: «و لنا طرق أخری غیر منتهیة إلی الشّیخ ترکناها». خوب است که دربارۀ آن طرق دیگر پیگیری و تحقیق شود. گویا متن اجازات آن چهار نفر هم موجود است.

حضرت امام که با حوزه سرو کار داشت در ایام جوانی این چهار اجازه روائی را گرفت. معمولاً اجازه‌ای که افراد در ایام جوانی در امور حسبیه می‌گرفتند، برای نیاز زندگی بوده است ( مثلاً شخصی 30ساله که برای ترویج و تبلیغ به منطقه‌ای می‌رفت، باید زندگی او اداره می‌شد و مردم می‌پرسیدند که شما از چه کسی اجازه داری؟ بخاطر همین می رفتند از بزرگان اجازه می گرفتند، ولی حضرت امام چنین نیازی نداشته و لذا دنبال این نوع از اجازه هم نبوده؛ آنها هم که این امور را دنبال کردند باید کارشان را حمل بر صحت کرد.

 

 فرمودید اجازه در مسائل مالی، سابقه چندانی ندارد و جدید است. بفرمایید که با توجه به روایات موجود که شیعیان در اعصار ائمه(ع) خمس خود را به آنها می‌رساندند، چه شد که پس از دورۀ ائمه(ع)، این مسئله منقطع شد و در فرهنگ شیعی مراودات بین شیعیان با علما وجود نداشت؟

این موضوع باید جداگانه بحث شود؛ وکلائی که گفته می‌شود ائمه(ع) داشتند، نوسان داشته است؛ بعضی سال‌ها بحث وکالت بوده است و برخی سال‌ها نبوده است و گاهی هم بسیار کم بوده است. اما هرگز مانند50سال یا 100سال اخیر دوره ما نبوده است. اگر به خود ائمه(ع) هم چیزی می‌دادند، خیلی مهم نبوده است. احتمالاً بسیاری از درآمدهای خود ائمه(ع) هم از دولت بوده است. دولت وقت لازم می‌دانسته است که کمک‌هایی بکند. به طور کلی ائمه(ع) منزوی بودند و مطرح نبودند. مسند ائمه(ع) مانند مسند امام جواد(ع) را که نوشته‌اند و چاپ هم شده است، یک کتاب خیلی کوچکی است. اصلاً ارتباط وسیع نبوده است. فقط زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) استثناء بود و در این دوره هم همانطور که می‌دانید، همه مراجعان شیعه نبودند و ارتباط با غیر شیعه هم بوده است.

بنابراین، به جرئت می‌توان گفت که در زمان شیخ طوسی و شیخ مفید و علامه حلی بحث اجازه و وکالت در امور مالی، اصلاً مطرح نبوده است، به طوری که این سؤال مطرح شده است که اگر خمس واجب است، چرا قبلاً نمی‌گرفتند؟ باید گفت: قضاوت دربارۀ افراد و زمان‌ها تا شرایط آن زمان را مدنظر قرار ندهیم، قضاوت درستی نیست، ما نمی‌دانیم شرایط شهید اول و شهید ثانی، علامه حلی و محقق حلی چه بوده است و زندگی آنها از کجا اداره می‌شده است و این‌که آیا مردم به آنها مراجعه می‌کردند یا نه؟ وجوهات می‌دادند یا نه؟ اینها را نمی‌دانیم. آن چه ما می‌دانیم این است که از زمان فتحعلی‌شاه به بعد، به علما خیلی بها دادند و آن هم کلش دولتی بوده، شما اگر پیگیری کنید اغلب مدارس علمیه‌ای هم که ساخته می‌شد،توسط یک شازده یا وزیری بوده است.  در بحث اوقاف، اوقاف مردمی بسیار کم بوده است و بیشتر دولتی بوده؛ اگر اوقاف مردمی باشد هم مربوط به عزاداری برای امام حسین(ع) و اینها بوده و بحث حوزه و امثال آن، همه جدید است. ارتباطات امروزی وجود نداشت و خیلی از کارها انجام‌شدنی نبود.

 

آیا به اجازه اجتهادی از امام خمینی(س) برای افراد برخورد داشته­‌اید؟

دربارۀ اجازۀ اجتهاد و این‌که آیا امام خمینی(س) به کسی اجازه اجتهاد داده است یا خیر؟ من جایی هم ندیدم که نقل شده باشد، ایشان به کسی اجازه کتبی اجتهاد داده باشد. فقط ایشان دربارۀ آقای قدیری تصریح کرده است که من ایشان را مجتهد می‌دانم. یا مثلاً از ارجاعی که به آقای منتظری در مسائل فقهی داده است، پیداست که ایشان را مجتهد می‌دانسته است. غیر از اینها اجازه کتبی وجود ندارد.

 

 از تقریظی هم که امام برای آقای سبحانی نوشت، تلویحاً اجازه اجتهاد استفاده می‌شود.

بله، درست است.

 

حضرت امام با نصب مسئولانی که شرط مناصب آنها اجتهاد بود، بالملازمه به اجتهاد آنها تصریح کرده است؛ مانند رئیس قوه قضائیه یا رئیس دیوان عالی کشور.

 اینها متعلق به بعد از پیروزی انقلاب و بعد از حکومت است؛ درحالی‌که ایشان سی‌سال مرجع بود و ظاهراً در طول این مدت خیلی محتاط بوده اند؛ معروف است که ایشان بر هیچ کتابی تقریظ ننوشته اند؛ چرا؟ البته از ایشان نپرسیدند ولی اگر می‌پرسیدند، می‌گفت: من تا کتاب شما را تا آخر نخوانم، تقریظ نمی‌نویسم؛ ولی بسیاری از علما تقریظ‌های زیادی نوشتند. گاهی می‌نوشتند: ما قسمتی از کتاب را خواندیم و کتاب خوبی است. گاهی می‌نوشتند: خود نویسنده را می‌شناسیم. اما حضرت امام گویا بیشتر از این حرف ها فکر می‌کرد. لذا در بحث تقریظ، یکی برای آقای سبحانی است که آقای نخبه اشاره کرد و یکی هم توصیه‌ای است که بعد از انقلاب به خواندن آثار شهید مطهری داشت، که آن هم تقریظ خیلی مهمی بود. در هر صورت من از امام، اجازه اجتهاد سراغ ندارم.

اما اجازه روایت، در میان علما خیلی رسم بود. برخی هم خودشان علاقمند بودند و هم این‌که بیشتر به آنها مراجعه می‌شد، اما ظاهراً امام اقبالی به این کار هم نداشته اند؛ حالا یا خود ایشان اقبالی نداشته یا کم مراجعه می‌شده است. برای مثال می‌شنویم که آقای مرعشی نجفی 200 یا 400 اجازه داده است یا برخی از آقایان در شرح حال خودشان نوشتند که از 30‌ نفر اجازه داشته‌اند (ما آنها را حمل بر صحت می‌کنیم که یک جهت دینی در کار بوده است) اما از بررسی اجازات امام خمینی –که تاکنون هزار اجازه از ایشان چاپ شده است- شاید بتوان ده اجازۀ از این نوع پیدا کرد که آن ده تا هم اجازه روایت نیست، بلکه گفته است که فلانی آدم خوبی است و منبر برود و برای مردم حدیث بخواند.

من در میان این اجازات، فقط یک عبارت پیدا کردم که نوشته بود: «عمدة العلماء العظام و سلیل الاتقیاء الفخام، عماد العلماءالعاملین، ثقة الاسلام و المسلمین آقای آقا نجف طاهری الشهیر بالحاج شیخ محسن طاهری قمی دامت برکاته و أجزتُ أن یَرویَ عنّی جمیع ما صحت لی روایته...». در همین یکی‌دو سطر یک اجازه روایت به این آقا داده است. آن مواردی را که آقایان گفتند: ما ده‌ تا اجازه روایت پیدا مور سراغ داریم، معمولاً به این شکل است که امام می‌فرمود: اجازه دارید از کتب معتبره احادیث معتبره را نقل کنید. به هر حال این هم یک نوع اجازه است، ولی خیلی کمرنگ است.

در مورد اجازه اجتهاد، احتیاط‌های دیگری هم در کار بود. 50 سال قبل از امام، اجازه اجتهاد خیلی رسم بود. اگر کسی از نجف به ایران می‌آمد، بدون تصدیق اجتهاد از طرف مرجع نمی‌توانست کاری انجام دهد. از طرفی در نجف مرحوم صاحب جواهر اجازه نمی‌داد و برخی دیگر بسیار کم اجازه می‌دادند. در زمان ما هم آقای خوئی به چند نفر بیشتر اجازه اجتهاد نداد. این امر هم بستگی به افراد دارد و نمی‌توان قضاوت کرد که چرا اجازه نمی‌دادند. آیا اجازه را مضر و غیر نافع می‌دانستند یا این‌که افراد خلوص نداشتند یا هر دلیل دیگری در کار بود، ما نمی‌دانیم.

 

 نظر حضرتعالی در زمینه دقت امام در بکار بردن القاب چیست؟

القابی هم که امام در اجازات برای افراد به‌کار می‌برد، حائز اهمیت است و برای حوزه درس خوبی است. استفاده از القاب باید حساب و کتاب داشته باشد. این موضوع چندبار هم مطرح شده ولی به جایی نرسیده است. الآن دیگر القاب به دست عامه مردم و رسانه‌ها افتاده است. یک‌روز به فلانی می‌گویند حجت‌الاسلام و روز بعد آیت‌الله!!

 حضرت امام در کاربردن القاب برای افراد، بسیار دقت می‌کرد. همانطور که در کتاب «اجازات امام خمینی(س)» می‌توان دید، ایشان برای برخی از افراد حتی لقب ثقة الاسلام هم به‌کار نبرده است. برای برخی نوشته است: سید الاعلام، مروج الاحکام و... می‌تواند وجوهات را بگیرد و یک ثلث را بردارد و دو ثلث را بفرستد. برای برخی فقط عبارت ثقة الاسلام را به‌کار برده است. برخی را هم ثقة الاسلام و المسلمین لقب داده است. معلوم می‌شود که حضرت امام این عبارات را با توجه کامل به‌کار می‌برد. ایشان برای کسانی عبارت حجت‌الاسلام می‌نوشت که شاید اگر برخی آن اجازه را بخوانند، تعجب ‌کنند که چطور امام برای آنها عبارت حجت‌الاسلام را نوشته است. عبارت حجت ‌الاسلام و المسلمین را هم بسیار کم به‌کار برده است.

 اگر در حوزه، این‌گونه دقت در کاربرد الفاظ و القاب برای اشخاص رعایت شود، این امر دارای ضابطه و حساب و کتاب خواهد شد و به هر کسی هر لقبی داده نمی‌شود و لقب هایی که داده می شوند از ارزش ساقط نمی‌شود. در هر صورت امام فقط برای چند نفر مانند آقای پسندیده، عبارت حجت‌ الاسلام و المسلمین را به‌کار برده است. برای آقای قاضی طباطبایی، عبارت حجت المسلمین و الاسلام آورده است. حال یا توجه خاصی بوده یا سهو قلم شده است ؟ نمی دانم!

حضرت امام فقط برای آقای حکیم عبارت آیت‌الله به‌کار برده، در این 1000اجازه که امام داده است، بزرگان زیادی هستند و در ایام جوانی آنها هم نیست. این دقت امام می‌تواند برای حوزه درس باشد. همانطور که گفتم این موضوع چند بار مطرح شده است ولی به جایی نرسیده!!

 

لطفا برداشت خودتان را از دعاهای امام در اجازات، که بسیار متفاوت هم هست، بیان بفرمایید.

چند نمونه از دعاهای امام را در اجازات یادداشت کرده‌ام؛ عباراتی همچون أیّده الله، دامت تأییداته، دامت توفیقاته، دامت توفیقه، دامت افاضاته، دامت افاضاته و کثر الله امثاله که برای افراد مختلف به‌کار رفته است. عبارت «دامت برکاته» بسیار کم و از جمله برای آقای سیدروح الله خاتمی و آقای پسندیده استفاده شده است. معلوم می‌شود تمام این ها رو حساب بوده؛ اسم ها حساب داشته، چنانچه دعا برای اشخاص حساب داشته است.

در میان تمام این اجازات که من همه را نگاه کردم شاید پنج مورد پیدا نکنید که امام از کسی تعریف کرده باشد؛ فقط چند نفر هستند که امام از آنها تعریف کرده است؛ یکی آقای توسلی است که با ایشان معاشرت داشت، دیگری آقای رضوانی است که امام از ایشان تعریف کرده است، همچنین از آقای پسندیده که از ایشان خیلی تعریف و تمجید کرده است؛ مانند اینکه: مهر او مهر من است، نوشته ایشان نوشته من است و...  این عبارات خیلی کم است و مشخص است امام توجه داشت که حتماً باید از طرف شناختی داشته باشد.

 

نظر شما دربارۀ ضرورت توثیق برای اجازات چیست و تقیّد امام را در چه حدّ ملاحظه فرمودید؟

یک مورد برای خود من پیش آمد؛ در همان سال‌های اول که امام به نجف رفته بودند (1344)، من چند ماهی در عتبات بودم. قبل از این‌که به سفر بروم، آقای شهاب شمیرانی -که از انقلابیون خالص بود- به من گفت: شما که به عراق می‌روی، اگر می‌توانی برای من از امام اجازه بگیر، آن زمان من طلبه جوانی بودم و با امام ارتباطی نداشتم، در خیابان حاج‌آقا مصطفی را دیدم و به او گفتم: آقای شهاب شمیرانی چنین درخواستی کرده است؛ ایشان گفت: حاج‌آقا غیر از توثیق دو نفر، قبول نمی‌کند و اجازه نمی‌دهد.

یا آقای اشرفی اصفهانی (کسی است که مرحوم آیت الله بروجردی ایشان را به عنوان مدرس به کرمانشاه فرستاده بودند و با امام هم ارتباط داشت)، به امام نامه نوشت و احوال‌پرسی کرد و امام نیز جواب ایشان را داد، امام بعد از جواب نوشت در مورد اجازه برای پسرتان؛ شما ایشان را توثیق نکرده اید! باید نامه بنویسید و توثیق کنید و یک نفر دیگر هم به‌جز شما باید ایشان را توثیق کند! این خیلی مهم است که امام در این موارد رودربایستی را کنار می‌گذارد و با وجود این‌که سالیان زیادی با آقای اشرفی آشنا بود، برای ایشان نوشت که علاوه بر شما یک نفر دیگر باید پسرتان را توثیق کند. از این رو یکی از اساتیدی که همراه آقای اشرفی به کرمانشاه رفته بود، پسر ایشان را توثیق کرد. در هر صورت امام در این قضیه بسیار محکم بود و توثیق دو نفر را شرط می‌دانست.

از طرفی برای برخی افراد می‌نوشت که ایشان معروف است و نیاز به توثیق دو نفر نیست. یا می‌گفت: ایشان را می‌شناسم و دو نفر یا جماعتی نیز تأیید کرده‌اند.

نکته این‌جا است ‌که حضرت امام، در عین حالی که بسیار دقیق بود اما سخت‌گیر هم نبود. اگر افرادی را که تأییدشده برخی بودند ببینید، با خود می‌گویید: چطور امام آنها را تأیید کرده است! ایشان شخصی را که موازین شرعی و دینی را رعایت می‌کرد، ظاهر خوبی داشت و کسی هم او را تأیید می‌کرد، قبول می‌کرد. در شهادت دو نفر هم به‌نحوی نبود که بگوید: من این دو نفر را قبول ندارم و کس دیگری باید تأیید کند. بنده اگر در آن زمان در نجف دو نفر را پیدا می‌کردم، می‌توانستم برای آقای شهاب شمیرانی اجازه بگیرم.

خاطره دیگری از نجف دارم. همانطور که می‌دانید اجازه دادن امام قبل از سال 1340 نبود و از آن سال به بعد شروع شد، بعد از آن ایشان یک‌بار دستگیر و آزاد شد و بعد از دستگیری دوم، تبعید به ترکیه و از ترکیه هم رفتن به نجف پیش آمد؛ در این دو سه سال ترس و لرزی در کار نبود، ولی ظاهراً بعد از تبعید به عراق، برخی می‌ترسیدند برای گرفتن اجازه اقدام کنند، لذا اگر برخی اجازه نگرفتند، به این دلیل بود که ترسیدند دستگیر شوند.

من با یکی از علمای سمنان (گویا آقای عالمی بود) آشنایی داشتم. ایشان در نجف مرا دید و گفت: من از امام اجازه گرفته ام و می‌ترسم در راه دستگیر شوم. اگر امکانش هست، شما این اجازه‌نامه را همراه خود بیاور و در تهران به من تحویل بده!! مقصود این‌که کم‌شماربودن اجازه‌‌ها در این دوره، ممکن است از این جهت باشد، وگرنه به دلیل توسعۀ کار امام، به نظر می‌رسد که باید تعداد اجازات خیلی بیشتر باشد. البته این نکته هم هست که وقتی فراخوان داده شد که هر کس از امام اجازه دارد بیاورد، شاید به همه نرسیده باشد یا حوصله نداشتند که بیاورند. ما افراد معروف را در لیست اجازات نمی‌بینیم؛ با این‌که همه آنها اجازه داشتند. در هر صورت اجازه از امام مؤؤنه داشت.

 

در زمینه حدود اجازات امام به افراد مختلف هم نظرتان را بیان بفرمایید.

دربارۀ اجازه‌های امام از حیث محدودیت، باید گفت همه محدود بودند. فقط برخی اجازه‌ها مانند اجازۀ آقای تربتی یا شیخ محمدصادق تهرانی یا آقای پسندیده و برخی دیگر هست که وسعت دارد. غالب اجازات محدود است و معلوم می‌شود که ایشان امور را جدا می‌کرد. ابتدا امور حسبیه را می‌گفت و بعد در مورد وجوهات، یک‌ثلث، نصف و دوثلث را مشخص می‌کرد. من پیدا نکردم که کسی اجازه مطلق داشته باشد. در یکی از اجازات آمده است که در حد 30تومن مصرف کنید و به دیگران بدهید. در یک جا هم در حد هزارتومن اجازه داده است، که همه این ها نشان دهنده توجه و دقت ایشان است.

آقای شیخ حسن صانعی نقل می‌کرد: لیستی برای امام برده بودیم و به امام گفتیم: این افراد از ما درخواست پول کرده­اند و ما هم دادیم و شما امضا کنید؛ بیست نفر را نوشته بودند؛ اولی 120تومن، دومی 200تومن، یکی 5هزار تومن و دیگری 10هزار تومن و همینطور ادامه داشت. در وسط‌ لیست هم یکی 6میلیون تومان گرفته بود و در ادامه لیست باز 100 تومن، 200 تومن...  امام لیست را نگاه کرد و گفت: این 6میلیون را لابه‌لای آنها گذاشتید که من متوجه نشوم!

در سه دهه که امام برای دریافت وجوهات اجازه داده اند، تا زمان انقلاب تقریباً در تمام موارد اجازات، به افراد نوشته اند، مثلاً ثلث آن برای شما است و در امور دینی و غیره مصرف کنید و بقیه را برای حفظ حوزه، ابقاء حوزه و اداره حوزه بفرستید. این موضوع بسیار حائز اهمیت است که امام توجه خاصی به حفظ و بقاء حوزه داشته و برای حوزه، اهمیت فراوانی قائل بوده؛ گاهی می‌گفت برای اقامه حوزه‌های علمیه، گاهی می‌گفت برای صرف در حوزه مقدسه علمیه، یا برای حفظ حوزه علمیه، یا برای حفظ حوزه‌های مهمه دینیه.... تقریباً تا اوایل پیروزی و بعد از آن همیشه از حفظ حوزه علمیه سخن گفته است، این توجه به حفط حوزه معنا دارد.

بعد از مرحوم حاج شیخ و آقای بروجردی احتمالاتی بود که حوزه در خطر بیفتد و جایگاه خود را از دست بدهد و لذا تاکید بر حفظ حوزه جا دارد، اما پس از استقرار و جا افتادن حوزه باز می بینیم  حضرت امام از حفظ و بقاء حوزه سخن گفته‌اند؛ معلوم می‌شود خطری هست که امام تا این اندازه در این موضوع تأکید می‌کرده اند،  اما به اوایل دهه سوم از مرجعیت امام که می‌رسیم، لحن ایشان در اجازات عوض می‌شود و خیلی کم از حوزه سخن می‌گفت؛ بلکه می‌نوشت: برای اعلای کلمه اسلام، اعلای کلمه مسلمین. از این‌جا معلوم می‌شود که مراجعات ایشان خیلی عمومی تر شده است و ظاهر این است که خرج‌های دیگری هم می‌کرده اند؛ یعنی همه وجوهات را برای شهریه نمی‌داده اند، البته این موضوع لازم است به‌طور جداگانه بحث و بررسی بشود.

بالاخره امام خبر داشت که در حوزه چه خبر است، این حوزه 20سال قبل، 40سال قبل و حتی در زمان حاج شیخ هم همینطور بود، که در حوزه از آخوند سر قبرستان، تا مرجع عالیقدر هست؛ انسان‌های خیلی خیلی خوب و عارف و انسان‌های معمولی هم هستند که ممکن است برای 10تومن به خانه‌ای بروند و امام حفظ همین حوزه مد نظرشان بوده است.

 

ظاهراً حضرت امام مقیّد بودند که سفارش به احتیاط بکنند، حضرتعالی در این زمینه توضیح بفرمایید.

به ظاهر اجازه‌ای از امام نداریم که به احتیاط سفارش نکرده باشد. احتیاط هم بیشتر به امور مالی برمی‌گردد؛ چون بحث پول است. امام می‌گفت: ما که یک سهم برای شما گذاشتیم، احتیاط کنید. تقریباً در همۀ اجازات امام این جمله آمده است که: «تقوا، تجنّب عن الهواء والتمسک بعروة الاحتیاط فی الدین والدنیا». همیشه رسم بوده است که این تذکر داده شود. در مورد احتیاط هم بحث شده است که رساله‌های ما خیلی احتیاطی هستند و با احتیاط هم نمی‌شود عمل کرد. من مقاله‌ای نوشتم که سفارش به احتیاط همیشه بوده است. همان عده که می‌گفتند: زیاد احتیاط نکنید هم سفارش به احتیاط کرده‌اند. به احتیاط نمی‌شود خدشه‌ای وارد کرد مگر این‌که تالی فاسد پیدا کند؛ مثلاً در طهارت، احتیاط در آب‌کشیدن به وسواس می‌رسد. در نماز هم همین‌گونه است. حتی در زمان امام پیش آمد که وقتی کسانی را برای قضاوت اعزام می‌کردند و امام حس می‌کرد که ممکن است این افراد در جاهایی خیلی اهل احتیاط باشند، تصریح می‌کرد که احتیاطات زیاد لازم نیست. باید مرّ شرع را رعایت کنید و این‌طور نباشد که بگویید: دربارۀ این هیچ نگویید، در باره آن چیزی نگویید؛ اگر اینطور احتیاط مراعات بشود کارها پیش نمی‌رود.

 

در بخشی از اجازات، امام درخواست نصیحت می­‌کنند، برداشت شما در این باره چیست؟

 بله، در موضوع اجازات امام، یک‌چیزی برای من حل نشده است و هرچه فکر کردم به جایی نرسیدم. حضرت امام تقریباً از سال 1340 اجازه دادن را شروع کرده اند، از سال 1340 تا سال 1349 در همه اجازات می‌نوشت: أسئل الدعا یا صالح الدعا و.... در دهه بعد از پیروزی انقلاب هم همین‌گونه بود، اما در دهه وسط، ایشان در نوع اجازات، می‌نوشت: «أسئل منه الدعا و النصیحه». «نصیحه» در این‌جا برای چیست؟ در کتاب «اجازات امام خمینی» هم که ببینید، از صفحۀ 214 تا صفحه 286 در تمام اجازات، عبارت «نصیحه» آمده است؛ یعنی من به فلان شخص اجازه دادم و از او درخواست می‌کنم من را دعا و نصیحت کند. نصیحت یعنی چه ؟ آیا به معنای خیرخواهی است یا نصیحت ائمه مسلمین منظور است؟ به نظر می‌رسد این موضوع جای کار دارد که چرا امام در آن مقطع این عبارت را می‌آورد. چون در ده‌سال اول،یک‌جا هم این لفظ را به‌کار نبرده اند!  در ده سال سوم هم همین‌طور بود. اما در دهه وسط، غیر از چندجا در تمام اجازات عبارت نصیحت آمده است. در یک جا آمده است: «أرجوا منه الدعا والنصیحه». در جای دیگر آمده است: «أرجو أن لا ینسانی من صالح الدعا والنصیحه». نمی‌دانم دلیل استفاده از این عبارت در آن دهه چه بوده و در ذهن امام چه بوده است؟!

به نظرم آقای امینی نقل می‌کرد که وقتی بحث مرجعیت امام جدی شد، نزد امام رفتیم و گفتیم: رساله شما باید چاپ شود و مردم نیاز دارند. امام به ایشان گفته بود: آقای امینی من تصور می‌کردم آمدید که مرا نصیحت کنید که دنیا چنین و چنان است. اگر این چنین باشد و لفظ نصیحت را در آن زمان به‌کار برده باشد، شاید بتوان گفت که استفاده از لفظ نصیحت در اجازات دهه دوم مرجعیت ایشان هم به این دلیل بوده است.

البته نصیحت، معنای خلوص هم دارد؛ اما این‌که امام در اجازات می‌گوید: «از او می‌خواهم مرا دعا و نصیحت کند»، آیا خلوص خود را می‌گوید یا خلوص شخصی که اجازه داده است؟ عبارت «نَصَحَ» در مجمع البحرین، معانی مختلف دارد و لذا می‌شود توجیه کرد، ولی به ظاهر با معنای خیرخواهی سازگاری بیشتری دارد؛ به این معنا که از این آقا -که به او اجازه دادم- می‌خواهم مرا دعا کند و خیرخواه من باشد. به هر حال این بحث جای تحقیق دارد.

البته با توجه به مطلبی که از آقای امینی نقل کردم که در آن نقل کلمه «نصیحت» بود، می‌توان گفت که ایشان در عین بزرگواری گفته است که مرا نصیحت کنید؛ یعنی شما که وکیل من هستید اگر به ذهنتان آمد که فلان کار برای من خوب یا بد است مرا نصیحت کنید.

منبع: جماران

کلیدواژه: انتخابات مجلس لیگ برتر طوفان الاقصی رضا استادی آیت الله رضا استادی انتخابات مجلس لیگ برتر طوفان الاقصی الاسلام و المسلمین ایام جوانی امام اجازه اجازه اجتهاد آقای پسندیده معلوم می شود حضرت امام ثقة الاسلام اجازه روایت کار برده توان گفت اجازه داده امام خمینی امور حسبیه شیخ انصاری حوزه علمیه برای افراد برای برخی احتیاط هم برای آقای کسی اجازه عبارت حجت اجازه ها بسیار کم آیت الله دیگری هم حفظ حوزه آن زمان چند نفر هم همین حوزه ها دو نفر ائمه ع

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۱۶۵۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فتاوای آیت‌الله حکیم در سطح جامعه تحول ایجاد می‌کرد

حجت الاسلام والمسلمین محمدحسین ملک زاده در چهلمین نشست تخصصی همایش بین‌المللی فقه سیاست خارجی با موضوع «بررسی مبانی فقهی تبدل رأی آیت‌الله حکیم درباره تعامل با اهل کتاب» با اشاره به اینکه موضوع شناسی این بحث بسیار مفصل است و فقط به معنای بین الاذهانی که وجود دارد را در نظر می‌گیریم و منظور ما یهود و نصارا است، گفت: در مورد اهل کتاب یک سری احکام عمومی وجود دارد که هر غیرمسلمانی می‌تواند داشته باشد و یک سری احکام اختصاصی. مثلاً اهل ذمه شدن و زندگی با آزادی در ذمه اسلام و حفظ جان و مال و ناموس او و عناوین از این قبیل از اختصاصات اهل کتاب است و قائلی وجود ندارد که غیر از اهل کتاب مشمول این حکم شود.

وی ادامه داد: اما آیا برخی مسائل مانند طهارت و نجاست و یا جواز نکاح هم از اختصاصات اهل کتاب است یا میان همه کفار عمومیت دارد؟ همچنین چرا آیت‌الله حکیم را انتخاب کردیم؟ اولاً ایشان لااقل در عراق بعد از آیت‌الله بروجردی مرجع تقلید اعلا بودند، درحالی‌که اعاظم دیگری بودند و برخی قائل به اعلمیت سایرین بودند، بنابراین از این لحاظ جایگاه مهم و والایی دارند. جهت دیگر جنبه‌های اجتماعی ایشان است و اثرگذاری فتاوای ایشان بود که در سطح جامعه موج و تحول ایجاد می‌کرد. جهت سوم ارتباط خیلی خوب ایشان با شخصیت‌های جهان اسلام بود که از ایشان شخصیتی بین المللی ساخته بود. از سوی دیگر ایشان سالیان درازی فتاوای مشهوری در مورد اهل کتاب مانند نجاست اهل کتاب، عدم جواز نکاح دائم با کتابیة داشتند که مشهور بود و همه از آن مطلع بودند، اما یک‌باره و پس از سفر درمانی مرحوم آیت‌الله حکیم به انگلستان، فتاوای ایشان در این زمینه تغییر کرد و در هر صورت با توجه به اینکه ایشان مخالفینی هم داشتند، این تبدل رأی نیازمند نوعی جرئت بود.

حجت الاسلام والمسلمین ملک‌زاده با ذکر اینکه برای بررسی رأی مرحوم حکیم، آن را در دو سطح می‌توان بررسی کرد؛ سطح فقه فتوایی و سطح فقه استدلالی، افزود: در سطح فقه فتوایی به رساله‌ی عملیه و کتاب منهاج الصالحین ایشان مراجعه می‌کنیم. در رساله عملیه، ایشان در مسئله ۱۰۷ می‌گویند:«کافر یعنی کسی که غیر معترف به خداوند است یا برای خدا شریک قرار می‌دهد یا پیغمبری پیامبر خاتم را قبول ندارد، نجس است.» در باب ازدواج نیز در مسئله ٢۴٠۶ می‌گویند:«زن مسلمان نمی‌تواند به عقد کافر درآید، مرد کافر هم نمی‌تواند با کافر ازدواج دائم کند. ولی صیغه موقت با زن اهل کتاب مانعی ندارد.» منظور از صیغه هم متعه است و می‌بینم که فتوای ایشان صریح است. اما در منهاج الصالحین که دیدگاه ایشان بعد از تبدل رأی ذکر شده است، در کتاب الطهارة مورد دهم از نجاسات را کافر معرفی می‌کند و اهل کتاب را از این مورد استثنا کرده و ایشان را ذاتاً پاک برمی‌شمرد و باقی مانده‌ی آب و غذای آنها را نیز پاک می‌داند. در کتاب النکاح هم می‌گویند:«ازدواج با کافر غیرکتابی، چه دائم و چه منقطع، جایز نیست و در این حکم اجماع وجود دارد.» و در مورد ازدواج با اهل کتاب هم می‌گویند:«فی الکتابیة قولان، اظهرهما الجواز فی المنقطع و اما فی الدائم اشکال و الاظهر الجواز...» یعنی ازدواج دائم را هم جایز می‌دادند که این نظر قطعا خلاف مشهور است. هرچند ظاهرا فتوای مرحوم آیت‌الله بروجردی هم همین بوده است.

وی گفت: همچنین در استفتائات پرسیده شده از ایشان، بعد از خبر تغییر در فتاوا، سؤالات زیادی از سوی مردم در این مورد مطرح می‌شود و ایشان در پاسخ به این سؤالات که عموماً درباره‌ی طهارت اهل کتاب و پاک بودن غذا و آب خورده شده توسط آنان است، بر فتوای جدید خود تأکید دارند. از جمله در کتاب رسالة الاسلام که در پاسخ تأکید دارند که اهل کتاب طهارت ذاتی دارند، هرچند ممکن است مانند مسلمانان نجاست بر آنان عارض شود اما در صورت برطرف شدن نجاست، پاک هستند. مطلب مهم این است که این تبدل رأی در اواخر عمر ایشان صورت گرفته است و تا اواخر عمر بر همان رأی پیشین بوده اند.

استاد حوزه علمیه قم گفت: در سطح فقه استدلالی، کتاب مستمسک ایشان که اولین شرح استدلالی بر کتاب عروة الوثقی است و تاکنون نیز مورد توجه عموم فقها بوده است. هرچند این کتاب بخش نکاح ندارد و در بخش طهارت می‌توان فتوای ایشان درباره‌ی اهل کتاب را بررسی کرد. در این بخش ذیل عبارات صاحب عروه در اقسام کافر در پاورقی می‌گویند:«درباره‌ی این مطلب اجماع وجود دارد و از کتب سید مرتضی، ابن زهره، ابن ادریس، محقق حلی، علامه حلی و... این اجماع حکایت شده است و حتی ادعای اجماع مسلمین شده است. اما درمیان اهل سنت حکم به طهارت آنان شده است.»

حجت الاسلام والمسلمین ملک‌زاده ادامه داد: به عنوان دلیل دوم به آیه ۲۸ سوره توبه استناد می‌کنند که می‌فرماید:«...إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ...» ذیل آیه اشکالاتی که به استدلال به این آیه مطرح شده را بیان می‌کنند و چند پاسخ برای هریک از اشکالات ارائه می‌دهند و سپس به عنوان دلیل سوم به سنت استدلال می‌کنند و روایاتی که از نظر خودشان مهمتر بوده را ذکر می‌کنند. بعد از آن، می‌گویند نصوصی که از آن طهارت اهل کتاب برداشت می‌شود را مطرح می‌کند و نوعی تعارض بین این دو دسته روایات ایجاد می‌شود. گام اول جمع دلالی است در این مواقع، اما از این روش استفاده نمی‌کنند بلکه در این دسته روایات خدشه وارد می‌کنند تا روایت دلالت بر نجاست اهل کتاب را برتری بدهند. این موردی خاص است که علما خلاف روش اجتهادی عمل کرده‌اند.

وی گفت: ایشان به یکایک این روایات طهارت خدشه وارد می‌کنند و در انتها سراغ به آیه حل الطعام می‌روند. تمام اینها را که می‌گویند، از مجموع آن، قول به نجاست اهل کتاب تقویت می‌شود و می‌توان گفت قائل به نجاست هستند. هرچند که بازهم انگار که مطلب برای ایشان تمام نشده است و می‌توان نوعی تردید در رأی ایشان دید. از جمله اشاره به اینکه کثرت اختلاطی که با اهل کتاب وجود داشته و به این ترتیب با حکم نجاست، حرج عظیمی برای شیعیان به‌وجود می‌آمده. البته سعی کرده‌اند اینها را با توجیهاتی پاسخ دهند و عبور کنند اما مشخص است که خودشان به یقین نرسیده‌اند. از جمله اینکه در انتهای کلام خود می‌گویند:«اقوا نجاست اهل کتاب است. هرچند روایات فراوانی درباب نکاح دائم و متعه با کتابیه وجود داشته و شهرت داشته و اصحاب طبق آن عمل می‌کردند، جا داشته اصحاب در این باره، نجاست کتابیه، بپرسند یا امام متذکر آن شود که نسبت به آن مراقبت کنند.» گویا بعد از اینکه می‌گویند اقوا نجاست اهل کتاب است، بازهم قانع نمی‌شوند و می‌گویند پس این روایات را چه‌کار کنیم؟ همچنین از مجمع البیان نقل می‌کنند، طعام اهل کتاب پاک است، اگر نیاز به تزکیه نداشته باشد و اختلاف در جایی است که نیاز به تزکیه دارد.

استاد حوزه علمیه قم گفت: در نتیجه باید گفت، ماده‌ی این تغییر رأی از جانب مرحوم آیت‌الله حکیم، در مستمسک دیده می‌شود و خود آقای حکیم نتوانسته به حکم یقینی برسد و به خاطر مطرح کردن این دست سؤالات و بی پاسخ گذاشتن آن، به نوعی زمینه‌ی این تغییر رأی را داشته است. لکن در مقام فتوا، آنگونه فتوا داد است. اما چرا ایشان به لحاظ استدلالی نمی‌تواند به‌طور قطعی قائل به نجاست اهل کتاب باشد؟ به نظر می‌رسد دلیلش نقل اجماع است. لااقل اگر معتقد به وجود شهرت فتوایی به نجاست اهل کتاب باشیم، این امر اجازه نمی‌داده که ایشان راحت به این مسئله وارد شود.

حجت الاسلام والمسلمین ملک‌زاده افزود: برای تأثیر نقش اجماع بد نیست این نکته را ذکر کنیم که مرحوم آیت‌الله خویی با وجود اینکه برای شهرت وزنی قائل نبودند و در این موضوع در التنقیح تأکید دارند که طهارت اهل کتاب مرتکز ذهنی اصحاب بوده و از این مسئله عبور می‌کردند و مسائل دیگر را مطرح می‌کردند و به‌خاطر پرهیز نداشتن اهل کتاب از نجاسات، عمده مسائل حول این امر بوده است و گفته‌اند نمی‌توانیم به اخبار نجاست فتوا بدهیم، اما با عنایت به وجود شهرت در این زمینه، فتوا به طهارت مشکل‌تر است و به همین دلیل قائل به رعایت احتیاط واجب در این زمینه هستند و البته تا پایان عمر هم رأی خود را تغییر ندادند.

وی در پایان این نشست گفت: بنابراین می‌توان گفت زمینه تبدل مرحوم آیت الله حکیم از پیش وجود داشته و نیازی به استدلال به ادله جدید نداشته اند اما به نوعی احتیاط در فتوا داشتند و بالاخره در اواخر عمر این احتیاط را کنار گذاشتند و با قطعیت فتوا دادند.

دیگر خبرها

  • آحاد جامعه باید در فرآیند تولید تمام حوزه ها سهیم باشند
  • شهید مطهری در اوج حکمت و استادی، روضه خوانی را ترک نکرد
  • انتشارات صهبا از کتاب جدید با نام «حدیث مکارم الاخلاق» رونمایی کرد
  • فاضل لنکرانی: «امید» در میان اساتید حوزه در حال از بین رفتن است / تعداد شاگردان استادی که ۱۰۰ شاگرد داشت به ۱۰ نفر رسیده / مراجع و رهبری به این مسائل توجه کنند
  • آیت‌الله فاضل لنکرانی: «امید» در میان اساتید حوزه در حال از بین رفتن است/ تعداد شاگردان استادی که سالیانی 100 شاگرد داشت به 10 نفر رسیده! حدود 150 استاد در سال گذشته تدریس داشتند، اما در سال جاری تا 2 ماه از تدریس محروم بودند
  • امام(ره) فصل جدیدی در تاریخ را از فیضیه رقم زدند / امام صادق(ع) منظومه جامع فکر تمدنی اسلامی را ارائه کردند
  • «شمع محفل» در نمایشگاه کتاب رونمایی می‌شود
  • اعتبار بن دانشجویی نمایشگاه کتاب افزایش پیدا کرد/ امضای قرارداد با شرکت پُست
  • دانشگاه محل تسویه حساب سیاسی نیست
  • فتاوای آیت‌الله حکیم در سطح جامعه تحول ایجاد می‌کرد